سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ، سرها در گریبان است.
كسی سر برنیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پارا دید نتواند،
كه ره تاریك و لغزان است.
و گر دست محبت سوی كس یازی،
به اكراه آورد دست از بغل بیرون؛
كه سرما سخت سوزان است.
نفس كز گرمگاه سینه می آید برون،ابری شود تاریك.
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفی كاینست،پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیك؟
مسیحای جوانمرد من ای پیر پیرهن چركین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است....آی.....
دمت گرم وسرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی،در بگشای!
منم من میهمان هر شبت، لولی وَش مغموم.
منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور.
منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم،نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.